جدول جو
جدول جو

معنی زمین پیما - جستجوی لغت در جدول جو

زمین پیما
آنکه روی زمین حرکت می کند و از جایی به جای دیگر می رود، جهان گرد، اندازه گیرندۀ زمین
تصویری از زمین پیما
تصویر زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
زمین پیما
(دَ / دِ)
مساح، سیاح. جهانگرد. (انجمن آرا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ دَ / دِ)
مساح. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (دهار) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات) (ربنجی) (ناظم الاطباء). کنایه از مساح باشد. (انجمن آرا) (آنندراج) : عمران گفت: اصلحک اﷲ تو بدو مساح و زمین پیمای بر من حکم می کنی... ولیکن دو گواه بیارم که ایشان هر دو از زمین پیمای تو عالمتر و پرخبرتر باشند. (تاریخ قم ص 106). و رسم و عادت مساح و زمین پیمای و اوضاع و اعمال ایشان. (تاریخ قم ص 107). پس من در این موضع آن را ایراد کردم و بنوشتم تا اصلی و دستور بود مساح و زمین پیمای را. (تاریخ قم ص 107) ، سیاح و عالمگیر و جهان پیمای و مسافر را گویند. (برهان). سیاح. (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). کنایه از مسافر و سیاح. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
آتشین آب از جوی خونین برانم تا به کعب
کآسیاسنگی است بر پای زمین پیمای من.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
زمین یا زراعتی که به صورت دیم کشت شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نگهبان آیش، نگهبان شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی